پرهامپرهام، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 24 روز سن داره

نی نی کوچولوی ما

چشم بد دور که هم جانی و هم جانانی

چندتا عکس از 15 ماهگی گل پسر مامان

اینجا داری با شیطونی هر چه تمام تر برام کتاب میخونی!البته هنوز کامل بلدش نیستی اینم چند تا لباس که برای زمستونت گرفته بودیم! اینجا هم که از عروسی برگشتیم و شما هم که عین خیالت نیست که وقت خوابه و بازیت گرفته و داری توپت و به زور میذاری داخل لباسشویی و بعدشم از کارت خوشحالی! قربون تیپ و خندت اینجا تو پارک ساحلی عسلویه هستیم که داری با بابا مسعودت فوتبال بازی میکنی و از اونجایی هم عاشق بابایی هستی هم توپ خیلی خجسته ای اینم که برای اولین بار خودت سازوندی آفرین پسرکم! ...
13 اسفند 1393

17 ماهگیه عشق مامان و بابا

سلام گل پسرشیطون بلای خودم مامان خیلی زود گذشت عزیز دلم تو 17 ماهه شدی و مبارک باشه،  باورم نمیشه که من الان 17 ماهه مادرم ،و 17 ماهه که تو وارد خونه سوت و کور ما شدی و الان اینقدر شلوغش کردی، مامانی از شلوغ بازی هات هر چه بگم کمه خودت به تنهایی اندازه یه لشکر سرو صدا داری و بریز و بپاش،اصلا به به فکر مامان پر مشغلت نیستی ولی با این وجود من عاشقتم ،الان دیگه توی آب دادن گلا به من کمک میکنی، هر جمله ای که بهت میگم هر کاری رو که بهت میگم دقیق نگام میکنی و بعدش انجام میدی باهوش من،همچنان عاشق اینی که نی نی ها رو گاز بگیری ،کلماتی که قبلا خیلی ناقص میگفتی رو الان یه ذره کاملتر میگی مثل توپ که الان میگی توف به منم که دیگه میگی ما.....ما....ن...
1 اسفند 1393

16 ماهگی پسرم

سلام یکی یه دونه مامان دیگه خودمم روم نمیشه به خاطر دیر اومدنم عذر خواهی کنم از بس بی انضباط شدم چون واقعا وقتم پره با اینکه تو از همش مهمتری بازم نمیرسم خوب چه کار کنم.... مامانی شانزدهمین ماه زیبای زندگیتم تموم شد و تو وارد هفدهمین ماه قشنگ زندگیت شدی برات آرزوی خوشبختی ،سربلندی ،سرافرازی و سرزندگی و  مهمتر از همه شادی همیشگی دارم امیدوارم هیچ وقت چهره قشنگ و معصومت رنگ ناراحتی رو نبینه انشالا پسرک شیطون من... مامان جان به شدت شیطون شدی و کلی برای خودت شلوغ بازی در میاری و خلاصه برای خودت شخصیتی گرفتی همچین خاص،با ادعا از کنار بقیه بچه ها رد میشی و خودت و قلدر فرض کردی و بی سر و صدا به همه ضربه میزنی بزرگ و کوچک نمیشناسی و غریبه...
3 بهمن 1393

عکسای جامونده از 14 ماهگی

این عکسا با لباس بیمارستانی و پشت در اتاق عملی تو بغل مامان بزرگی... اینم مربوط به چند روز بعد از عملته که همش این شکلی بودی! قربونت برم که کلی هم لاغر شدی اینم چند مدل خوابیدنت عزیزکم! اینجا هم کنار دریای عسلویه هست که با عمو محسن و زن عمو هدی و خاله ماریا و عمو حسین رفته بودیم تو کلی با موج دریا ذوق زده شده بودی تو پست بعدی عکسای 15 ماهگیتم میذارم شیطونک خودم ...
5 دی 1393

پانزدهمین ماهگرد پسرم

سلام قند عسل مامان،طبق معمول عذرخواهی میکنم به خاطر دیر اومدنم....... پسر گلم بزرگ مردم خوب و خوشگل خودم ،عزیز دلم پانزدهمین ماه زیبای زندگیت رو از ته قلب بهت تبریک میگم گل خوشبوی خودم عاشقتم عزیزکم.... مامان من همچنان ناباورانه شاهد قد کشیدنت و فهمیده تر شدنت و بزرگ ترشدنت هستم و به خودم میبالم به خاطر داشتن تو .... چون تو هستی و بابایی هست ؛من هستم ،من بدون شماها دنیا را نمیخوام... پسرکم توی این ماه از زندگیت تو 8تا مروارید خیلی زیبا داری قربون تک تکشون برم.... تو واسه خودت راه میری و با اون قدمای قشنگت به همه جای خونه سرک میکشی... مامان همه رو گاز میگیری واین خیلی بده؛ تازه بعد از گاز گرفتن هم کلی صورت طرف و چنگ میزنی ،ت...
28 آذر 1393

چهاردهمین ماهگرد

سلام تاج سر مامان!پسرک 14 ماهه خودم، همین طور داره روزای زیبای زندگیت مثل برق میگذره و من تماشاگر این روزای زیبا هستم و خوشحالم از اینکه کنارتم و لحظه لحظه  این روزا را دارم میبینم ،با اینکه طوری رفتار میکنم که یعنی از ثانیه ثانیه این روزات لذت ببرم هم خودم هم خودت و مطابق با سنت باهات رفتار میکنم و آموزشهای لازم را تا اونجایی که همکاری کنی بهت میدم؛ اما بازم میترسم پشیمون شم و حسرت این روزا را بخورم که ای کاش بیشتر برات وقت گذاشته بودم با این حال از اینکه یک ماه بزرکتر شدی و یک ماه به مادر بودن من اضافه شد خوشحالم آرزوم برات اینه که همیشه لبت خندون باشه و سالم باشی بهترین ها را برات از خدا میخوام و خوشبختی همیشگی..... میبوسمت یه عال...
23 آبان 1393

این روزای تو

پسر قشنگم سلام!! عزیز دل مامان ،این روزا حسابی سرم گرم کاره نه اینکه حواسم به تو نباشه هست اما وقتم کمتر شده برا به وبت اومدن ولی به هر کلکیه امروز اومدم برات بگم از عملی که 5آبان داشتی چون گل خوشبوی مامان و بابا از وقتی به دنیا اومدی یکی از بیضه هات داخل شکمت بود بعد از این دکتر اون دکتر رفتن تصمیم گرفتیم با همین سن کمت البته طبق نظر دکترا عملت کنیم خلاصه روزی که فقط 13ماه و 14 روز داشتی وقت عملت بود و لباس عمل پوشیدی و با کلی گریه از من جدات کردن و بردنت اتاق عمل خیلی استرس داشتم چون قرار بود بیهوش بشی و حدود 1ساعتم اتاق عمل باشی من و بابا و مامان بزرگ نشتیم پشت در و منتظر بودیم تا اینکه یه دفعه ما رو صدا زدن و صدای جیغ و داد تو هم بالا...
7 آبان 1393

سیزدهمین ماه زندگی ماه من

سلام به گل پسر نازم ،بزرگ مردم ،پرهام آقای خودم سیزدهمین ماه زیبای زندگیت مبارک عزیز دل مامان؛ خیلی دیر به دیر میام به وبت شرمندتم میدونم درک میکنی کار زیاد و مشغله مامان رو ؛عزیز دلم خبرای خوبی برات دارم تاج سر من تو بالاخره در 8 مهرماه اولین قدم کوچولوت رو به طور مستقل برداشتی اما همون یه قدم رو بعد دوباره تاپ افتادی اما خیلی تلاش میکردی که تعادلت و حفظ کنی 11 مهر هم دوباره دو قدم رفتی و افتادی تا اینکه دیروز 27 مهر ماه 5-6 قدم رو خیلی با قدرت و مستقل برداشتی اما شبیه پنگوئن بهت تبریک میگم آرام جان من... پرهام زیبای  من ماشالا زبونتم باز شده و کلمات زیادی میگی نه زیاد واضح اما شبیه بعضی کلمات رو تکرار میکنی مثلا وقتی غذا میبینی و&n...
27 مهر 1393