پرهامپرهام، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 20 روز سن داره

نی نی کوچولوی ما

چشم بد دور که هم جانی و هم جانانی

این روزهای پرهام...

سلام عزیز دل من ! از اینکه دیر بهت سر میزنم معذرت میخوام عزیزم ولی مقصر خودتی باور کن ؛میخوام از احوالات این روزات بگم که حسابی بازیگوش و شیطون شدی بلا همچنان منتظر راه رفتنتم که هنوز نرفتی ولی هنوز اونقدرا دیر نشده که نگران کننده باشه پس خوش باش و هر وقت میلت کشید برو به دل منم اصلا کاری نداشته باش. برس موی بابا را برمیداری و وقتی بهت میگم موهاتو شونه کن اول یه کم به موهای خودت میکشی و بعدشم من. عاشق روشن خاموش کردنه کلیدای برقی اگه بغلم باشی باید کنار تک تک کلیدا منو نگه داری تا روشن کنی یه کم ذوق کنی و بعدم خاموش کنی. دالی بازی را خیلی دوست داری میری پشت پرده سالن میشینی و نصف سرت و بیرون میاری و یه صدایی از خودت در میاری که م...
5 مهر 1393

و تولد تو.....

به تویی که دستهای کوچکت تمام دنیای من است..... در دور دستها که خدا میان چشمانت خانه کرده بود... من بیقرار منتظر آمدنت بودم و تو که انگار دل نمی کندی از لبهای فرشتگان،طنین آواز تو بود که انگار گوشهایم جز  تو نمیشنید..... خداوند تو را به من هدیه داد و من همیشه دلشوره دارم از اینکه شاید آنچه میپنداشتم نباشم.... نفسهایت که به گونه هایم ساییده میشود،انگار آرامش بهشت را به چشمانم میفرستی ... دستهایت که میچرخد و میان دستهایم پنهان میشود؛خنده هایت که ریش میشوم ومن عاشق چشمهایت که عمق نگاهم را می کاود و من همیشه تو را کم داشته ام.... اما همین بس است که چشمهای خداوند میان دستان تو و من پیداست.... پرنس زیبای من اگر آزردمت یا ف...
25 شهريور 1393

کمتر از 10 روز دیگه

سلام پسرک 11ماه و 23 روزه ما: با معجزه وجود تو در زندگیمان،تمام لحظه های عمرمان بدرقه ی نفس کشیدنت شد..... و حالا تقریبا یک سال است که با گریه هایت گریه کردیم و خنده هایت را خندیدیم..... برای آرامشی که با تو داریم خدا را بی نهایت شاکریم.
13 شهريور 1393

پنجمین و ششمین مروارید پرهامم

سلام یکی یه دونه خونه ما! در 11ماه و 4 روزگیت پنجمین مروارید زیبات یعنی دندون بالا سمت چپت رو دیدم که یه ذرش در اومده و ششمیشم که فقط سفیدیش معلومه یعنی بالا سمت راست مبارکت باشه دردونه خودم؛همچنان توی همین ماه منتظر راه رفتنتم عزیزم ...
4 شهريور 1393

یازدهمین ماهگرد+عکس

پرنس ما الان دیگه کاملا فهمیدی تلویزیون چیه تا بهت میگیم تی وی رو روشن کن کنترل رو بر میداری و قشنگ دکمه قرمز رو فشار میدی که اگه یهو آهنگ شادم باشه البته نه فقط شاد اگه اذانم باشه کنترل و میندازی و دو دستت و میبری بالا و نی نای نای. جدیدا هر قاشق غذایی که بهت میدم با آرامش برای خودت دست میزنی که یعنی آفرین به خودم که خوردم و میری منم قاشق به دست دنبالت برای لقمه بعدی. همین که سوار ماشین بشی و کمر بندتو برات ببندیم چه کسی باشه چه کسی نباشه خودکار بای بای میکنی. هر وقت بهت میگم پرهام توپتو بیار سریع میری سمت توپت و پرتش میکنی سمت من. روی لحاف و پتوت تعصب داری بابایی عمدا سرشو میذاره رو بالشت تو جیغت در میاد بابا سرشو برمیداره خودت...
25 مرداد 1393

یازدهمین ماهگرد

سلام وروجک 11 ماهه خودم! دردونه مامان وبابا،تو بزرگ و بزرگتر میشوی ....و من هر روز دلتنگ روزهای کودکی ات میشوم؛روزهای نوزادی ،روزهایی که به جز آغوش من مأوایی نداشتی... دلتنگ روزهایی هستم که به سرعت سپری شد. خیلی زود گذشت روزی که خدا یک فرشته ناز رو به من هدیه داد تا زین پس نگه دار او باشم؛امانتدار خدا هستم تا از تو پاسداری کنم فرشته کوچولوی خودم. هر روز که میگذرد عشق من به تو صد چندان میشود... یازده ماه از روز آمدنت میگذرد تو بزرگ میشوی و من هر روز که میگذرد در دریای عشق تو کوچک تر میشوم.... یازده ماهگیت مبارک گل خوشبویم.              ...
25 مرداد 1393

بالاخره چهار دست و پا رفتی

سلام آرام جان من! پسرک خوشمزه خودم تو در این ماه زیبای خدا یعنی رمضان کلی پیشرفت زیبا داشتی هر چند دیر اما بازم پیشرفته و این برای من یعنی افتخار عزیزکم حالا نمیدونم به خاطر برکت این ماه بوده یا چیز دیگه..... پرهام من بعد از کلی نشسته رفتن و کلی تلاش بی وقفه بالاخره در 10 ماه و 10 روزگی تو چهار دست و پا رفتی و خودت از ما خوشحال تر بودی و حالا هم که دیگه امان امان.......! اصلا بند نمیشی همش در حرکتی هر چی که روی میز تلویزیون بوده رو کشیدی پایین و کلی شیطنت دیگه.... زیباترین تغییرت در این ماه از زندگیت عزیزکم در اومدن سومین و چهارمین دندونت پسر من، بعد از کلی مریضی و بد احوالی بالاخره خودشونو نشون دادن که دندون سمت راستت یه کم بیشتر ا...
6 مرداد 1393

دهمین ماهگرد تو!!!

سلام گل پسر خوشمزه خودم! عزیز دلم ده ماه گذشت و چه قدر خوش گذشت با تو ،عشق زیبای مامان وبابا ده ماهگیت مبارک ، انشالا همیشه سالم و سلامت باشی گلکم و همیشه خندان و به تمام اهداف و آرزوهات برسی . پسرکم الان دیگه وابستگیه تو به من کم شده من به تو وابسته شدم دیوانه وار عاااااشقتم، تو نیمی از وجودمی، بدون تو دنیا را نمیخوام،عزیزکم از نظر اخلاقی کلی بهتر شدی و خوب گرم میگیری با هر که بخواد باهات بازی کنه ؛در 9 ماه و 27 روزگیت کلمه آب رو گفتی بعد از کلی تلاش مامان،البته فکر کنم چون میخواستی من ناراحت نشم چون بعد از اون هر کاریت کردم که واسه بابا هم بگی دیگه نگفتی، شیطون نکنه من و از بابایی بیشتر دوست داری؟! دو تا سه تا هم چهار دست و پا میری ا...
20 تير 1393