پرهامپرهام، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 21 روز سن داره

نی نی کوچولوی ما

چشم بد دور که هم جانی و هم جانانی

31ماهگی پرهام خان

سلام مرد 31ماهه مامان و بابا،عاااااشقتم زیبایم ،بیشتر از همیشه دوست دارم خودت و کارات و حرفات و همه رو عاشقانه دوست دارم  ،طبق معمول  پستای قبلی که گفتم  همچنان علاقه وافری به زدن و اذیت کردن بچه ها داری هر راهی هم که بگی امتحان کردیم برای ترک دادنت از این عادت اما نشد،امیدوارم با گذر زمان بهتر بشی،موضوع مهمی که تو پستای قبلی فراموش کردم بگم و خیلی برام  از تمام پیشرفتای زندگیت مهمتر بوده ،و حسابی باعث  خوشحالی من شده ترک کردن پوشوت بود در 27ماهگی،که البته خیلی یهویی اتفاق افتاد یه روز امتحانی پوشکت نکردم و هر 10دیقه یه بار میبردمت دسشویی که یه بارشو دسشویی میکردی و چند بارشو بعد از کلی اعصاب خوردی  بازم نمیکردی...
5 ارديبهشت 1395

27ماهگی تا 30ماهگی یکی یه دونه مامان و بابا

سلام زیبای مامان ،عذرخواهی بابت غیبت طولانی مدتم به دلایل زیاد که نگم بهتره،عزیزدلم تو دیگه کلی واسه خودت مردشدی و عاقل ماشالله ،مامان جون 30ماه از زندگیت و پشت سر گذاشتی و زندگی منو بابا را با وجودت دگرگون کردی،بابایی همیشه میگه با دیدن تک پسرم تمام خستگی ککار از وجودم خارج میشه ،شیطون تر شدی به شدت اذیت میکنی ولی بکن نوش جانت مقتضی سنته تو اذیت نکنی من بکنم،خوش باش و بچگی کن دلم میخواد واقعا از این روزای با تو بودن و تو با بچه بودن لذت ببری به همین دلیل خیلی کاری به کارت ندارم ،فقط یه موضوع که بیش از حد یه مدت من و درگیر کرده بود چندتایی حرف بی ادبی بود که خدا را شکر از سرت افتاده و اونم دلیلش فقط همبازی هات بودم که کنترلش کردم،الانم مشک...
13 فروردين 1395

اندر احوالات 26 ماهگی

پرهام زیبای من چند تا خبر خوب دارم یکی که خودم کلی باهاش ذوق میکنم اینه که خود خوشگلت چند تا شعر کوتاه رو حفظی و هر روز برام تکرار میکنی یکیش یه توپ دارم قلقلیه که خیلی قشنگ میخونیش و البته صداتو برات ضبط کردم و یکی هم تپلویم تپلو اینم خیلی بانمک میخونی و تاب تاب عباسی و خودتم کلی خوشحالی از اینکه میتونی بخونی وقتی برات شعر میخونم یا ترانه های کودکانه میزارم اول خوب گوش میدی و هیچی نمیگی البته خیلی با اشتیاق گوش میدی بعد ار چند روز همینا رو برام تکرار میکنی ولی هنوزم نتونستی رنگها رو بشناسی با اینکه کلی باهات کار میکنم ماشاالله علاقه شدیدی به دفتر و مداد رنگات داری و وقتی از بیرون میایم خونه سریع میگی دترم کداس؟یعنی دفترم کج...
5 آذر 1394

26 ماهگی گل پسر

سلام عشق کوچولوی خودم...... 26 ماه زندگی با تو یعنی عشق ،26 ماه مادر تو بودن یعنی افتخار،26 ماه داشتن تو یعنی نعمتی بزرگ از طرف خداوند؛خدا را شکر که تو را داریم و 26 ماه متفاوت را تجربه کردیم ، خوشحالم به خاطر حضور زیبای تو در کنارمان و خیلی دووووووووست دارم پرنس کوچولوی خودم که دیگه الان کوچولو نیستی ولی برای من همیشه کوچولو میمونی. 26 ماهگیت مبارک دوست دارم هواتا......... ...
5 آذر 1394

25 ماهگی پرهام من

سلام..... پسر خوشگل مامان و بابا 25ماهگیت مبارک عشق خودم، عزیز دلم کلی از تولدت و بعد از اون  عکس دلریم ولی چون  میتونم با موبایلم آپلود کنم فعلا نمیزارم تا بعد .... کلی هم پیشرفت کاری و رفتاری داشتی که به نسبت بد نیست عزیزم من خیلی رنگا و اشکال هندسی رو باهات  کار میکنم  اشکال هندسی  رو یاد گرفتی ولی رنگا رو هر کاری میکنم اصلا توجه نمیکنی که یاد بگیری موقع  کار کردن باهات کلی شیطنت  میکنی  بازی گوشی میکنی   نمیدونم مقتضی سنته یا اینه که فقط تو این طوری هستی،در مورد عادات غذاییتم  که فقط و فقط  ماست و دیگر هیچ  نمی دونم چه کار کنم  ،پسرم  عاشقتم فکر میکنم برات کم وقت...
25 مهر 1394

پرنس دو ساله ما

کودکم  آرام آرام قد می کشد و من در سایه امن صداقت ناب کودکانه اش بزرگ می شوم... او میرقصد و من  آرام آرام نوای کودکانه اش را زمزمه میکنم ؛او می خنددو من از شوق حضور  و بودنش اشک میریزم. او آرام  در آغوشم آرام میگیرد و من تا صبح از آرامشش آرام میشوم. او پرواز میکند و من شادمانه آنقدر می نگرمش تا چشم هایم جز او هیچ نبیند او بازی میکند.......کودکانه.......عاشقانه........می پرد......حرف میزند........به زبانی که کسی  جز من  نمی فهمدش و دنیا را می بیند و طبیعت را حس میکند........ خدا را می بوید. و من.......... کودکانه در سایه ی  بزرگیش پتهان میشوم تا از گرمای  دست نوازش غیب بی بهره نمانم. کودکم دوس...
23 شهريور 1394

چند مورد جا افتاده از بیست و دومین ماهگرد

پسر گلم این رو هم یادم رفته بود توی پست قبلی بگم که گل پسر خودم در اولین روز مرداد  یعنی دقیقا  وقتی که تازه ده روز وارد 22ماهگی شده بودی شیر خشک رو هم ازت گرفتیم ،اما به جاش همش شیر پاستوریزه میخوری فقطم با شیشه به هیچ عنوان حاضر نیستی با لیوان شیر یا شربت و آبمیوه بخوری و این شیشه رو کنار بزاری بازم مشکلی نداره انشالا که اینم بتونم مثل بقیه چیزا ازت بگیرم.
18 شهريور 1394

من ... مادر دو ساله

                                          دلم ضعف میرود برای دنیای مادری                                               دنیایی که متعلق به خودت نیستی همه جا حضور کسی را احساس میکنی که  آنقدر بی پناه است که آغوش تو آرامش میکند       آنقدر کوچک است که دست های تو هدایتش میکند         آنقدر ضعیف است که شیره جان تو پرورشش می دهد            مادر را دوست ...
18 شهريور 1394

عکس......23و 23 ماهگی

با بابا بزرگ جون تو راه یاسوج ؛سی سخت اول شهر سمیرم کنار باغ سیب برای ناهار پیاده شدیم.. تو خوشکل و ثنا دختر عموت..... بازم پرهام و دریاچه و .... اینجا هم که دقیقا مثل بابا ایستادی و انگار که تو رفتنی داری فوتبال تیم ستارگان نگاه میکنیی... خودت و مبین پسر خالت.....   ...
17 شهريور 1394