اواخر 5 ماهگی
پسر خوشگل و متین خودم ،عزیز دل مامان و بابا تو بالاخره منو به آرزوم رسوندی عزیزم و در 6اسفند یعنی روزی که 5 ماه و 15 روز داشتی اولین غلتتو بعد ار تلاشهای مستمر و بی وقفه زدی و من اینقد جیغ زدم که خودتم کلی ترسوندم
پسرم این روزا که نیومدم به وبلاگت سر بزنم به شدت مریض بودی و تب داشتی و بیش از 10 بار بردیمت دکتر از بس روزای بدی بود و ترسید ه بودیم دوست ندارم زیاد بنویسم ازشون خدا را شکر تموم شد.
کوچولوی خودم که دیگه در آستانه ی نیم سالگیت هستی و نباید بهت گفت کوچولو تو در این چند روزه دوباره به زنم به تخته چندتایی پیشرقت داشتی اول اینکه وقتی داخل روروک میذاریمت تا کلی مسیر خودت حرکت میکنی و آهنگاشو واسه خودت میزاری و ذوق میکنی...
وقتی غلت میزنی هم سر پاهاتو فشار میدی به زمین و باسنتو از زمین بلند میکنی انگار میخوای بری جلو ولی هنوز نتونستی..
سوار تاب تابت که میشی دیگه باید به زور درت بیاریم از اینکه حالت نشسته ای و مستقل خوشت میاد..
مامانی شاید این پیشرفتا کم باشه عزیزم برا سن تو ولی برای من چشمگیره و خوشحال کننده و بهت افتخار میکنم...