پرهام وابسته به مامان!
سلام پسمل شیطون من!
عزیز دل من تو الان 8 ماه و 16 روز داری یعنی برای من و بابایی توی بهترین سن هستی و الان اوج شیرین کاریات و ادا در آوردنات و شیطونیاته.... اما مامانی اومدم یه کم باهات دردل کنم عزیزم این روزا من حسابی فکرم مشغوله یا بهتره بگم ناراحتم چون اصلا مثل قبل آروم نیستی اصلا روی زمین نمیخوابی تا من یه ذره به کارام برسم ،با هیچ کس جز من و بابایی هم سازگار نیستی ،تو بغل هیچ کس نمیری ، هر کی دستش و میاره سمتت تا بغلت کنه جیغ میزنی موقعی که من دارم کارای خونه رو انجام میدم هم باید بغلم باشی ، همش باید صورت من سمت تو باشه اگه برگردم گریه میکنی خلاصه که حسابی به من وابسته شدی خیلی نا امید شدم من همون اول راه توی تربیتت که چقدر هم برام مهمه اشتباه کردم من مطمعنم که اشتباه از خود من بوده ،نه تو ونه کس دیگه ای مقصر نیست الان فقط دنبال راه چاره میگردم احساس میکنم افسردگی گرفتم به خاطر این مسأله، تمام طول روز به این فکر میکنم که از کی و چه طوری کمک بگیرم تا قبل از اینکه دیر بشه، من ترسم از اینه که نکنه در آینده منزوی بشی و اجتماعی نباشی دوستان منو راهنمایی کنید من چه کار کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟