برای تو
من هر روز
با شعرهایم که تمام احساس من است
نوازشت می کنم
لمست می کنم
می بوسمت
موهای نرمت را شانه می کنم
صورتت را می شویم
و به تو شعر می دهم تا گرسنه احساس نباشی
تا روزی که به دنیا میایی
احساست دم دستت باشد
قایمش نکنی عزیزک من!!
و ما هر روز عاشق تر از روز قبل می شویم
به همین راحتی
تو وادارم می کنی تا شعرهایم را برایت شبها قصه بگویم تا بخوابی
تو وادارم می کنی تا دوباره به لهجه کودکی هایم با تو صحبت کنم
و روی حیاطی که هنوز کف آن خاکی است و آب پاشی شده
با تو پا برهنه بدوم تا کف پاهایم گلی شود
تو وادارم می کنی با خودم شرط ببندم تمام کوچه های بن بست دنیا را نادیده بگیرم
وادارم می کنی خنده هایم را از چمدان زیر تخت بیرون بیاورم.....و
و.... تمام غصه هایم را دوباره تا کنم بگذارم توی چمدان،زیر تخت
و....دوباره شعر بگویم
من حتم دارم خدا تو را مثل سبزینه ها پاک آفریده است.