هفت هفته دیگه.....
سلام خوشمل -خوشمزه ی مامان وبابا، الهی من قربون ورجه وورجه هات برم عزیزم دیگه چیزی نمونده یه کم دیگه صبر کنی میای تو آغوش منتظر من و بابایی. فقط کافیه کوچولوی خودم همان طور که تا الان خودت و خوب و سالم باب میل من و بابایی نگه داشتی از این بعد هم نگه داری تا ما رو خوشحال کنی. امروز شده 33 هفته و 4روزت، هفته 31 با بابایی اومدیم دیدیمت و کلی هم ذوقتو کردیم و صدای قلب کوچولوتو که مثل صدای پای اسب بود و گوش دادیم و وزن و قدت و چک کردیم که خدا را شکر همه چی روبه راه بود و ماشالله وزنت نسبت به سنت 200 گرمی بیشترم بوداین یعنی اینکه مامانی حسابی بهت رسیده و معلومه شرایط خوبی تو دلش برات فراهم کرده دیگه چی از این بهتر مامان به این گلیالبته همه اینا را باید مدیون بابا یی بود همه چی رو ایشون فراهم میکنه دیگهخوشحال باش به خاطر داشتن همچنین بابای گلی ، تمام دغدغه اش سالم بودن تو فسقلی وروجکه ؛ اومدی باید هواتا دوسش داشته باشیا قول بده پسملی من و همین طور مامان خانمیو
خدای بزرگ را هزاران بار شاکرم به خاطر همه چیز؛ به خاطر اینکه بابایی رو سر راه من قرار داد و از همون روزی که با هم شدیم ارزش لحظه لحظه زندگی و بیشتر فهمیدم ؛ به خاطر وجود تو از خدا سپاسگذارم چون به محض اینکه تو رو ازش خواستم بهم داد و باعث شد معنی دوست داشتن به سبک مادرانه را بیشتر بفهمم و حتی با وجو اینکه چقدر مادر و پدرم و دوست دارم بازم بیشتر دوست داشته باشم و قدرشونو بیشتر بدونم دست جفتشونو میبوسم به خاطر مهربونی های بی چشمداشت جفتشون و الانم فقط از خدا عاجزانه میخوام تو رو سالم بذاره تو بغل من و بابا مسعودی ......
دوست دارم اندازه آسمون مخملی مامان و بابا