41ماهگی پسر گلم
سلام عزیز دل مامان ،گل زیبای من 41ماهگیت مبارک تاج سر من قربون پسر گلم برم خییییییییییییلی دوست دارم پیشرفتات تا این سن خوب بوده از حرف زدنت و یادگیریت توی اهر زمینه ای خوبه خیلی خوشحالم ولی همون اندازه که چیزای خوب رو یاد میگیری همون اندازه هم چیزای بد رو یاد میگیری اصلا اصلا نمیدونم باهات چه کار کنم و چه جوری باهات برخورد کنم دلمم نمیاد که بخوام تنبهت کنم اما تا از سرت نیوفته هم من غصه میخورم و پسر م بعضی موقع ها خیلی ناراحت میشم و عذاب وجدان دارم که نکنه کمتر از مادرای دیگه بهت رسیدگی میکنم آخه من سر کار میرم وقتی میخوام بزارمت پیش مامان بزرگ خیلی برات سخته بغض میکنی که دلم کباب میشه هر وقتم که برمیگردم میدوی جلوم که چی برام خریدی منم یه چیزی میزارم تو کیف همیشه برات میبرم بعضی موقع ها هم اصلا تصمیم میگیرم که کلا کارمو کنار بزارم کنار ولی چون علاقه دارم نمیتونم همش میگم این سالای بچگیت بهترین سالای زندگیته باید تمام وقت در اختیارت باشم اما نیستم بعد یه جورایی هم به خودم دلداری میدم که خیلیا همین شرایط منو دارن ..........
عزیز دل مامان من وقتی تو رو بغل میکنم احساس میکنم کل دنیا تو آغوشمه ،وااااای مامانی که وقتی دستاتو حلقه میکنی دور گردنم فکر میکنم گرانبهاترین گردنبند دنیا رو من آویختم.
دوستتت دارم یه دنیااااااااا میبوسمت