نه هفته دیگه.......
سلام فسقلی خودم، اول یه عذرخواهی بهت بدهکارم این چند روزه همش تو فکر مامان جوون بودم و نتونستم بیام بهت سر بزنم الهی فدات بشم که امروز شدی 31 هفته و 1 روزه ، مامانی مردم از بس روزها را شمارش کردم هم خوشحالم که همش با همیم کل شبانه روزو و دیگه برامون همچنین فرصتی پیش نمیاد که همش و با هم باشیم هم دلم میخواد زود بیایی تا تو بغل بگیرمت و بوت کنم گلک من. پسملی جوونم قرار شنبه برم پیش دکتر و هم خودم و هم تو رو چک کنم ایشالا که همه چی خوب و رو به راه باشه تا خیال بابا مسعودی هم راحت بشه از بس که ایشون هم رو شما و هم من حساسن. از وقتی خدا تو را گذاشته تو دل من،بابا مسعودی گلت منو اصلا تنها نگذاشته و برای مغازش هم یه شاگرد گذاشته که خیالش از اونجا هم راحت باشه و دیگه نخواد بره عسلویه و برگرده من واقعا هر چی از خوبی های بابایی برات بگم کمه نمیدونم باید براش چه کار کنم که بتونم جواب این همه گذشت و داده باشم
پسرکم دوستت دارم خدا تا .......